کتاب مایکل وی جدال با آمپر از پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز نوشته‌ی ریچارد پل اوانز، داستان مهیج مایکل قهرمان داستان را دنبال می‌کند که برای نجات دوستانش باید نقشه‌ای بی‌نقص را طراحی کند. به نظر شما مایکل می‌تواند تنهایی از پس همه‌ی مشکلات و اتفاقات غیرمنتظره‌ی داستان برآید؟

موضوع کتاب مایکل وی جدال با آمپر چیست؟

مایکل و دوستان قهرمانش بعد از نابودی بزرگ‌ترین نیروگاه استارسورس الجن فرار کردند و در جنگل‌های آمازون پراکنده شدند. برای دستگیری اعضای الکتروکلن‌ها، الجن به ارتش پرو پیوسته و همه‌ی بچه‌ها را به جز مایکل دستگیر کرده‌اند. مجازات الکتروکلن‌هایی که دستگیر شده‌اند، اعدام است و آن‌ها به زودی به جرم کارهای تروریستی مورد محاکمه قرار می‌گیرند. مایکل برای نجات آن‌ها فرصت زیادی ندارد و باید از همه‌ی هوش و توانایی‌اش استفاده کند.

در همین حال، در آن سوی جهان، دکتر هتچ کنترل کشتی تفریحی فوق‌العاده‌ی الجن را که مرکز فرماندهی‌اش محسوب می‌شود، در دست گرفته است. هتچ دوباره به پرو برگشته تا ارتش خودش را جمع و تلاش خود را برای سلطه جهانی آغاز کند. مایکل باید دوستان خود را آزاد کند و سپس راهی برای متوقف کردن هتچ پیدا کند، اما سازمانی که پشت صدایی مرموز او را راهنمایی می‌کند، به خطر افتاده است. هتچ می‌داند که مایکل و دوستانش می‌خواهند با او مقابله کنند، به همین دلیل خود را آماده کرده است… به نظر شما پایان این داستان‌های خطرناک چگونه رقم می‌خورد؟ برای دانستن پاسخ این سوال باید به داستان پر رمز و راز جدال با آمپر (Battle of the Ampere) بپیوندید.

درباره‌ی مجموعه مایکل وی:

مایکل شخصیت اصلی این مجموعه، یکی از 17 نوجوان خاص جهان است که قدرت‌هایی خارق‌العاده دارند. بقیه تصور می‌کنند که مایکل پسری معمولی است که تنها سندروم تورت دارد. این سندروم نوعی بیماری نادر مغزی محسوب می‌شود که فردی که به آن مبتلاست بی‌اختیار کارهایی غیرقابل کنترل انجام می‌دهد، اما این تمام ماجرا نیست. مایکل یک قدرت خاص دارد؛ او یک پسر الکتریکی است که می‌تواند به دیگران شوک الکتریسیته وارد کند. هر کدام از قهرمان‌های دیگر داستان نیز، یک قدرت ویژه دارند که آن‌ها را از بقیه متمایز می‌کند. یکی از آن‌ها می‌تواند ذهن افراد را بخواند، دیگری نور و گرما تولید می‌کند و …

این نوجوانان استثنایی قهرمانان مجموعه پرفروش مایکل وی (Michael Vey) هستند که سازمانی در پی به دام انداختن آن‌ها و سواستفاده از قدرتشان در جهت کارهای شرورانه است. بچه‌ها مسیری خطرناک و پرماجرا را آغاز می‌کنند تا با این سازمان مرموز مبارزه کنند؛ آن‌ها در این راه با اتفاقات غیرمنتظره‌ای روبه‌رو شده و ماجراهای هیجان انگیز و پرخطری را تجربه می‌کنند که حدس آن را هم نمی‌توانید بزنید. داستان‌های این مجموعه که پیام امید و عشق دارند، یک ماجراجویی‌ ناب هستند که طرفداران فراوان و پروپاقرصی در کل دنیا دارند. هیجان و جذابیت این کتاب‌ها در حدی است که به سختی بتوان از خواندن آن‌ها دست کشید.

نکوداشت‌های کتاب مایکل وی جدال با آمپر:

– مایکل وی فوق‌العاده‌ست. آن قدر خوب که نمی‌توانستم آن را زمین بگذارم و به نظرم در حد هری پاتر جذاب و خوندنی است. (گلن بک از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز)

– مایکل وی یکی از اصلی‌ترین داستان‌های هیجان انگیزی‌ست که من طی سال‌ها با آن روبرو شده‌ام. به ندرت اتفاق می‌افتد که یک کتاب نوجوان بتواند برای بزرگسالان و والدین نیز به همان اندازه جذاب باشد، اما اوانز آن را به تصویر کشیده است. (وینس فلین، از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز)

– مایکل وی از آن دسته کتاب‌هایی است که بهتر است برای خواندن آن وقت بگذارید زیرا وقتی شروع کنید، دیگر متوقف کردن آن غیر ممکن است. (Newton Book News)

کتاب مایکل وی جدال با آمپر مناسب چه کسانی است؟

نوجوانانی که به داستان‌های ماجراجویانه و فانتزی علاقه دارند، بدون شک از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

ریچارد پل اوانز (Richard Paul Evans) را بیشتر بشناسیم:

وی متولد 1962 و نویسنده‌ای آمریکایی‌ست که زمانی که کتاب جعبه کریسمس را نوشت، هرگز تصور نمی‌کرد به نویسنده‌ای شناخته شده در سطح بین المللی تبدیل شود. داستان آرام او درباره عشق والدین و معنای واقعی کریسمس، تاریخ‌ساز شد. از آن زمان تاکنون، بیش از هشت میلیون نسخه از جعبه کریسمس چاپ شده است. اوانز از آن زمان یازده کتاب پرفروش متوالی در نیویورک تایمز نوشته است. او یکی از معدود نویسندگان تاریخ است که به لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های داستانی و غیر داستانی رسیده است. اوانز چندین جایزه برای کتاب‌های خود از جمله جایزه کتاب مادران آمریکایی، دو جایزه جهانی داستان سرایی و جایزه بهترین رمان سال زنان رومانتیک تایمز را در سال 2005 برنده شده است. کتاب‌های او به بیش از 22 زبان ترجمه شده و در کشورهای مختلف پرفروش بوده‌اند.

در بخشی از کتاب مایکل وی جدال با آمپر می‌خوانیم:

وقتی هر دوی ما را کامل بستند، تسا را روی پشتش کشیدند، به مرکز اردوگاه آوردند و کنار من انداختند. بعد نگهبان‌ها ما را روی زمین گذاشتند تا در گشتن چادرها به دیگران ملحق بشوند. فقط دو نگهبان از ما مراقبت می‌کردند. این‌طور که معلوم بود، دو نگبهان برای ما کافی بود. ما باوجود رزیت‌ها به‌زور می‌توانستیم نفس بکشیم، چه برسد به فرارکردن.

با کمی تلاش به جیمی نگاه کردم. او آن‌قدر بی‌حرکت بود که از خودم پرسیدم مرده است یا نه. ولی هیچ صدای شلیکی نشنیده بودم و به او دست‌بند زده بودند که درصورت مرده‌بودنش، کار بی‌فایده‌ای محسوب می‌شد. بعد دیدم دارتی از کمرش بیرون زده است. دارت شبیه یکی از دارت‌های رزیت نبود، بیشتر شبیه سوزن بود. آن‌ها به او داروی بیهوشی زده بودند. البته که زده بودند. الجن فقط زمانی دشمنانش را می‌کشت که برایش هیچ ارزشی نداشته باشند. جیمی ارزش داشت. آن‌ها او را برای به‌دست‌آوردن اطلاعات شکنجه می‌کردند. او را می‌شکستند و درباره‌ی صدا می‌فهمیدند. همه‌چیز را می‌فهمیدند. جنبش ما شکست می‌خورد.

بعد متوجه نکته‌ی دیگری شدم. چیزی کنار او روی زمین افتاده بود. کنترل مشکی کوچکِ مسلسل‌های خودکار از جیبش بیرون افتاده بود.