توضیحات
کتاب دریاچه مه آلود اثر ریچل کین نشر آموت:
آغاز کتاب دریاچه مه آلود آنجاست که روزی از روزها که ژینا مثل همیشه به خانه میآید، به جای فرزندانش، پلیس را در انتظار خود میبیند! آنها جنازهای را کشف کردهاند، و حال به دنبال همسر ژینا میگردند؛ چرا که باور دارند او یک قاتل زنجیرهای است! قبول چنین چیزی ابداً آسان نیست، اما ظاهراً واقعیت همین است.
در چنین شرایطی، ژینای خجالتی و آرام، برای حفظ امنیت فرزندانش دست به اقدامی جسورانه میزند. او هویت خود را جعل کرده، نامی جدید اختیار میکند و با دو فرزند خود به خانهای دورافتاده در کنار دریاچهای مهآلود میرود؛ جایی که اعمال مهیب همسرش نتواند دامنگیر آنها شود. اما این خیالی خوش است. چرا که دریاچه مه آلود، بستر اتفاقاتی به راستی هولناک خواهد بود. با این همه، عشق مادرانهی ژینا، به نظر نیرومندتر از هر حادثهی هولناکیست.
نکوداشتهای کتاب:
– داستانی ترسناک که قدرت عشق مادرانه در آن به بهترین شکل به تصویر کشیده شده است.
– به راستی هیجانآور و استرسزاست.
– بسیار سرگرمکننده و پرحرارت.
این کتاب مناسب چه کسانی است؟
اثر حاضر را به همهی دوستداران داستانهای معمایی و دلهرهآور پیشنهاد میکنیم.
با ریچل کین بیشتر آشنا شویم:
«رکسان لانگستریت کنراد» با نام مستعار «ریچل کین»، نویسندهای اهل آمریکاست که با رمانهای مختلفی که در ژانرهای ترسناک، معمایی و علمی – تخیلی نوشته شناخته میشود. کین علاوه بر نام حقیقی و نام ادبی خود، برخی از آثارش را با نامهای دیگری همچون «یان همل» و «جولی فورچون» نیز منتشر کرده است.
از مطرحترین آثار او یکی مجموعهی مفصل و موفقی به نام «خونآشامهای مورگانویل» است، و دیگری مجموعهای با عنوانِ «کتابخانهی بزرگ». پرطرفدارترین اثرش اما بیتردید، «دریاچهی مهآلود» است. این کتاب نخستین عنوان از یک مجموعهی چهارجلدیست. جلد دوم این سری نیز به فارسی ترجمه شده است.
کین سال در سال 1962 دیده به جهان گشود و در سال 2020 بر اثر سرطان از دنیا رفت.
در بخشی از کتاب میشنویم:
باقی روز به نحو فریبندهای بیسروصدا میگذرد. کانر حرفی درباره اتفاقی که در اتاقش افتاد نمیزند. لنی هم کلاً چیزی نمیگوید. مشغول یک بازی ویدیویی میشوند و در مدتی که سرشان گرم است، وقتم مال خودم است. مانند یک مادر عادی شام درست میکنم و در سکوت غذا میخوریم. روز بعد، لنی که از شرکت در کلاسها منع شده، در اتاقش میماند. تصمیم میگیرم دخالتی نکنم. میتوانم صدای برنامهی تلویزیونیای را که مشغول تماشایش هست بشنوم. کانر به مدرسه میرود. اینکه تنهایی به ایستگاه اتوبوس میرود مضطربم میکند. و آنقدر از پنجره تماشایش میکنم، تا سرانجام سوار اتوبوس میشود. اگر تا آنجا همراهش میرفتم و منتظر اتوبوس میماندم، حسابی از دستم شاکی میشد. بعد از ظهر که با اتوبوس بازمیگردد، برای استقبال از او از خانه بیرون میروم.
افتخارات کتاب :
– نامزد دریافت جایزه بهترین کتاب معمایی گودریدز
– قرار گرفتن در لیست پرفروشترینهای آمازون
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.